سروده ی: والت ویتمن
برگردان: نجم الدین بصیری
دلیری میکنی اینک ای روان؟
تا گام در کشی سوی گسترهای ناشناخته
آنجا که نه زمینی هست که بر آن پای نهی و نه راهواری که پی گیری
نه رهنمودی، نه راهنمایی
آنجا که نه آوایی هست، نه بساوش دست آدمی
نه چهرهای گشاده، نه دیده و دهان
من آنجا را نمیشناسم ای روان
و تو نیز نمیشناسی، پیش روی ما پهنهای ست بی نشان
آنجا همه چیز به درنگ است، ناپنداشته و بی دسترس
تا آنگاه که بندها بفرسایند
همه ی بندها مگر جاودانه ها، گاه و فراخنا
نه تاریکی، نه فرو کش، نه دریافت و نه هیچ بند دیگر که پایبندمان سازد
آنگاه به پیش میتراکیم، شناور
در گاه و فراخنا، آماده بهر شان
سر انجام هم تراز و دستیاز، (آه ای شادکامی،ای فر آورده ی همه ی خواستنی ها!)
ما ایم که بر آوردهشان میکنیمای روان
No comments:
Post a Comment